رویاها در این سریال حجم چندانی را بهخود اختصاص نمیدهند، اما بسیار کلیدی هستند و گذشته از فحوا و کارکردشان در معرفی شخصیتها، به لحاظ بصری نیز بسیار چشمگیرند و بسیار با منطقرؤیا همخوانی دارند. در این میان رویاهایی که شخصیتها در خواب و زمانی که ضمیر ناخودآگاهشان هوشیار است، میبینند، چندان نیست. در حقیقت این تصورها هستند که در سریال بیشتر به چشم میآیند. تصورات مواردیاند که شخصیتها در بیداری میبینند که البته ممکن است در واقعیت دیده نشوند. نکته دیگر آنکه رویاها و تصورات شخصیتها را نباید خلط کرد. تمام رویاهایی که شخصیتها میبینند به نوعی گوشهای از آینده را در خود دارند و تصورات به نوعی جمعی هستند.
شانون و سعید با هم والت را میبینند، سایر و کیت با هم اسب سیاه را میبینند و چه بسا لاک (در اپیزود خرگوش سفید از فصل اول) نیز زمانی که بهدنبال جک آمده بود، پدر او را دیده باشد. رویاها همگی تکهای از آینده را برای شخصیتها فاش میکنند و شخصیتها آن چیزهایی را در رویایشان میبینند که با میل درونیشان هم خوانی دارد و آروزی آن را دارند؛ مثلرؤیای چارلی که ایرون را در پیانو میبیند، یعنی هم پیانویش را پیدا کرده که پیش از این برادرش برای تامین مخارج زن و بچهاش آن را فروخته بود و هم ایرون را درون ابژه محبوباش که تاریخاش به کودکی او باز میگردد، جا داده، هر چند شکل ظاهریرؤیا نوعی کائوس (گم شدن ایرون) را نشان میدهد. یا کنار هم قرار گرفتن مادر و دختر مورد علاقهاش، دررؤیای دیگر.
رویای کلر از مهمترین و عجیبترین رویاهایی است که در فصل اول سریال دیده میشود که البته بخش اعظم آن گرهگشایی میشود و یک مورد آن میماند برای ادامه سریال و این سؤال که با خارج شدن گمشدگان از جزیره (در انتهای فصل 3) سرنوشت ایرون که تنها کودک به دنیا آمده در جزیره پس از «پیشامد» است، چه میشود؟ (الکس دیگر کودکی است که در جزیره به دنیا آمده البته پیش از پیشامد).
رؤیای کلر از این قرار بود: کلر که حامله نیست با صدای گریه کودکی از خواب بیدار میشود، بهدنبال صدا میرود و لاک را میبیند که پشت میزی نشسته، کارتهای تارو مقابلاش است و آباژوری میز را روشن کرده، عجیبترین بخش اینرؤیا چشمان لاک است که هنوز هیچ تئوری مشخصی دربارهاش وجود ندارد، یکی از چشمان لاک سیاه است و دیگری سفید (البته تقابل سفید و سیاه بارها در سریال تکرار میشود: مهرههای سفید و سیاه در دستان آدم و حوا، مهرههای تخته نرد که لاک به والت نشان میدهد، عینک سایر که یک دستهاش سفید و یک دستهاش سیاه است، ساعت موجود در دهلیز که عدد 108 را نشان میدهد سیاه و سفید است و...) لاک به کلر هشدار میدهد که به خاطر بیمسئولیتی او در قبال فرزندش، حالا همه باید بهای آن را بپردازند.
بعد کلر گهوارهای میبیند پر از ملحفههای سفید، در میان ملحفههای سفید یک لخته بزرگ خون است (و این گهواره درست شبیه گهوارهای است که اتن برای کودک کلر آماده میکند.) اینرؤیا زمانی آغاز میشود که کلر میفهمد «دیگران» میخواهند کودکاش را از او بگیرند.
لاک که در اینرؤیا در نقش یک پیشگو ظاهر شده، تجلی گوشهای از گذشته کلر است: ریچارد مالکین، پیشگویی بود که کلر در استرالیا نزد او میرفت و اصرار داشت کلر کودکاش را خود بزرگ کند. پس از این رویا، اتن، کلر و چارلی را میدزد، چارلی را از درخت میآویزد و جک کتک مفصلی از او میخورد (بهایی که دیگران باید میپرداختند) و کلر به همان اتاقی میرود که گهواره در آنجاست با همان هواپیمای کوچک آویزان. کلر میگریزد و لاک او را در جنگل پیدا میکند و چندی بعد، در روز تولد کلر، برای ایرون گهواره کوچکی درست میکند. اما آن لخته خون، آیا کودکی است که قرار بود کلر نزد اتن به دنیا بیاورد؟ یا اتفاقات دیگری قرار است برای ایرون بیفتد؟
رویای دیگررؤیای جان لاک است. رؤیایی که در آن لاک مادرش و بون را که سرتاپا خونی است میبیند و آنها مسیر سقوط یک هواپیما(همان هواپیمای یمی برادر مستر اکو)را به او نشان میدهند، بعد بون میگوید «ترزا از پله بالا میافته، ترزا از پله پایین میافته» سپس لاک دوباره خود را بر ویلچیر میبیند. لاک با کمک اینرؤیا هواپیمای پر از هرویین را پیدا میکند و بر اثر حادثهای نمیتواند بر پاهای خود بایستد، بون را به هواپیما میفرستد و در این ماجراجویی بون میمیرد (همانگونه که دررؤیا آمده بود). اینرؤیا تبعات دیگری را هم در پی دارد: وسوسه چارلی برای رفتن سراغ هرویینها و به تبع آن مستر اکو که به همراه چارلی سراغ هواپیما میرود، پیدا شدن جنازه یمی، رودرویی اکو با «هیولا»، یافتن «علامت سؤال» و به تبع آن پیدا شدن دهلیز «پرل» و سرانجام مرگ اکو. اینرؤیا نخستین سقوط جان لاک است و اینکه پیرمرد عاقلی که برای هر کاری راهی به ذهناش میرسد، گاهی راه خود را به راحتی گم میکند.
بیشک پیچیدهترین و غیرمنتظرهترین پیامهایی که جزیره برای بازماندگان دارد در رویاها و تصورات گنجانده شدهاند و میتوان گفت لاک با این رویا، غامضترین پیام جزیره را دریافت کرده است. اما خوانش این پیام توسط او خوانشی غلطی بود، چرا که قصد پیام، بالارفتن از تپه، یافتن «علامت سؤال» و در نتیجه دهلیز «پرل» بوده است (و بسیار جالب میشد اگر دهلیز «پرل» زودتر از دهلیز «سوان» پیدا میشد.) اما لاک از آن تپه تنها به هواپیمای آویزان از آن اکتفا کرد.
لاک به بیراهه میرود امارؤیای دیگریرؤیای او را کامل میکند و این جاست که میتوان گفت رویاهای گمشدگان مکمل رویاهای هم هستند و ضمیر ناخودآگاه جمعی، آنها را به سوی تجربههای مشترک هدایت میکند. بون به داخل هواپیما میرود و از فرستنده- گیرنده آن پیام میفرستد، اما برای بازماندگانی در آن سوی جزیره. گمشدگان بخش انتهای هواپیما که سایر، جین و مایکل را به همراه دارند، راه میافتند تا به قهرمانان ما برسند و در لحظه نزدیکی این دو گروه (بازماندگان جلو و عقب هواپیما) «نجواها» که آنها نیز به نوعی پیامهای جزیره هستند، به اوج خود میرسد، در هیچ کجا از سریال تا به این حد انفجار نجواها را نداریم. کمی بعد زمانی که مایکل، آنا لوسیا را میکشد، اکو همزمان با مرگ آنا، در رؤیایی او را میبیند (رویایی که آنا در آن آگاهانه بهرؤیا بودنش اشاره میکند)؛ آنا به او میگوید: «به جان لاک کمک کن تا راهش را پیدا کند».
اینرؤیا بهرؤیای لاک میپیوندد؛این تصور با تصور بعدی که تصورات جان لاک البته از زاویه دید اکو است، همراه میشود (در اینرؤیا جابهجایی هویتها را داریم، لاک از منظر اکو تصورات را دنبال میکند، یمی بر صندلی چرخدار جان لاک نشسته و به اکو/لاک میگوید: جان از خواب بیدار شو) و نتیجه این تصورها منجر به یافته شدن «علامت سؤال» میشود که نقطه پایانی است بر پیامهای جزیره تا دهلیز «پرل» پیدا شود و به تبع آن ایمان جان لاک به فشردن دکمهها برای همیشه از بین برود. پوچی فشردن دکمهها در دهلیز «پرل» بر لاک آشکار میشود که انگار راه او وارد نکردن اعداد است. راهی که پیش از پیدا شدن دهلیز «سوآن» و اصلاً پیش آمدن مسئله اعداد، آغاز شده بود.
رویاهای چارلی نیز به لحاظ بصری و اجرا، فوقالعادهاند. نخستینرؤیای چارلی به زمان کودکی او باز میگردد. صبح کریسمس است و چارلی از پلهها پایین میآید و از کنار تابلوی «غسل تعمید مسیح» وروچیو میگذرد و به سراغ هدایا میرود. تمام هدایا متعلق به لیام برادر چارلی است، اما در عوض مادر چارلی برای او یک پیانو خریده، (در یک اجرای فوقالعاده، دو برادر کوچک با همان لباسها پسرانی بزرگ میشوند) مادر چارلی به او میگوید: «چارلی تو استثنائی هستی، چارلی بنواز و ما را از اینجا بیرون ببر، بنواز و ما را نجات بده» و بعد پدر چارلی را میبینیم که در هال خانهاش که شبیه قصابی است با لباس قصابها و ساطور به دست سر عروسکها را از تنشان جدا میکند.
این سکانس ظاهرا ادای دین تهیهکنندگان سریال به آلبوم «دیروز و امروز» بیتلها بوده که به آلبوم قصاب نیز مشهور است. سخنان مادر چارلی در زمانی که گفته میشوند کاملا نامفهوم و بیمعنیاند و تنها در آخرین اپیزود فصل سوم معنا مییابند، آنجا که چارلی باید یک کد را وارد کند، کدی که براساس یکی از آهنگهای مشهور گروه «بیچبویز» نوشته شده است. چارلی مینوازد و همگان نجات مییابند که البته اینرؤیا هم بدون حضور دزدموند عقیم میماند.
یکی دیگر از رویاهای چارلی به ایرون و غسل تعمید او مربوط میشود. رؤیایی که شبیه تابلوی «غسل حضرت مسیح» وروچیو است. کلر و مادر چارلی مثل فرشتگان نشستهاند و هرلی در نقش یحیای قدیس تعمید دهنده ظاهر میشود. ناگهان کبوتری به هوا بلند میشود که ابتدا خیلیها گمان میکردند کبوتر سیاه دیگری نیز همراه او پرواز میکند در حالی که کبوتر سیاه سایه کبوتر سفید است که نشانمیدهد فضای پشت کلر و مادر چارلی چیزی شبیه یک دیوار است.
اتفاق عجیب این سکانس که شاید خیلیها متوجه آن نشدند هواپیمایی است که در پسزمینه حرکت و سپس سقوط میکند و پس از این سقوط است که سر و کله کبوتر پیدا میشود، گویی دود آن هواپیمای سقوط کرده است که به شکل کبوتر به پرواز در میآید. بیشک سقوط هواپیما باعث رستگاری ایرون است که اگر این اتفاق نمیافتاد خانوادهای در لس آنجلس او را به فرزند خواندگی قبول میکردند. ریچارد مالکین به کلر گفته بود که کودکاش فرزندی استثنایی است و بیشک او که خود بلیت هواپیما را برای کلر خریده بود از سقوط هواپیما خبر داشته و شاید با مافیایی که پشت این سقوط بود، زد و بندی داشته است.
در کنار اینها، ظاهر شدن والت که در چند مورد نجواگونه به شانون اخطار میدهد دکمهها را فشار دهید و جای دیگر شانون را از آمدن آنا لوسیا و فرارسیدن مرگاش آگاه میکند؛ در جایی دیگر در حالی که پسر بزرگی شده، به کمک لاک میآید و به او میگوید کارهایی برای انجام دارد کمی پیچیدگی به چشم میآید؛ آیا دیدن والت یک تصور است یا او کودکی است که میتواند در آن واحد در چند جا ظاهر شود، حالا چیزی نمیتوان گفت چون هنوز چیزی از سرنوشت او نمیدانیم. هرچند درباره مواردی مثل دیو، دوست خیالی هرلی، که یک قسمت را کامل بهخود اختصاص داده یارؤیای شگفتانگیز لاک و بون در فصل سه که در فرودگاه میگذرد، باید صبور بود چون برای دریافتشان نیاز به زمان و کلیدهای بیشتری است.